کد مطلب:298604 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

از رحلت رسول خدا تا وفات فاطمه


با توجه به شدت علاقه و محبتی كه میان پیغمبر و دخترش فاطمه برقرار بود به خوبی می توان فهمید كه رحلت پیغمبر اسلام چه مصیبت بزرگی برای دخترش فاطمه ی اطهر بود، و چه ناگوار و اندوه فراوانی برای آن بانوی بزرگوار به جای گذارد.

بخصوص آنكه این مصیبت بزرگ، مصیبتها و محرومیتهای سخت و سنگین دیگری را به دنبال داشت كه هر كدام برای فاطمه مصیبت كمرشكن و دشواری بود و موجب آن همه گرفتاری و محرومیت برای اهل بیت معصوم پیغمبر در طول تاریخ گردید و زبان دختر بزرگوار پیغمبر را به شكوه و گلایه از روزگار و مردم ناسپاس باز كرد.

آری به دنبال فقدان پدر بود كه جمعی از منافقان بر طبق توطئه ها و نقشه های قبلی جنازه ی پیغمبر را غسل نداده و به خاك نسپرده در خانه ی آن حضرت گذاردند و به سرعت خود را به «سقیفه ی بنی ساعده» كه محل تجمع و اجتماع عمومی بود رسانده و با آن شتابزدگی و صحنه سازی- كه ان شاءالله در جای خود مشروحا خواهیم گفت- ابوبكر را به خلافت انتخاب كردند، و علی بن ابیطالب و جمع دیگری از بزرگان اسلام و نزدیكان پیغمبر را نیز كه در خانه ی آن حضرت مشغول غسل دادن و كفن كردن جنازه ی رسول خدا (ص) بودند به حساب نیاورده و با صحنه های ساختگی خلیفه ی ساختگی خود را به كرسی خلافت نشانیدند.


به دنبال همان فاجعه ی كبری بود كه دستگاه خلافت جمعی اوباش را به در خانه ی فاطمه فرستاد و آن یورش وحشیانه را به خانه ی او بردند، گردانندگان حكومت ظالمانه ی ابوبكر حق مسلم فاطمه- یعنی فدك او- را غصب كردند...، و فاطمه ی معصومه را مورد اهانت و ضرب و جرح قرار دادند تا آنجا كه «جنین» او را كشتند، و بلكه مقدمات شهادت خود آن بانوی مطهره را فراهم كردند و شوهرش علی (ع) را خانه نشین كردند و منصب خلافت را از او گرفتند و این مقام مقدسی را كه تنها از طریق وحی الهی تعیین می شد به خود اختصاص داده و غصب كردند...

خدا می داند این مصیبتها، و مصیبتهای دیگری كه شاید به دست همین جنایتكاران از صفحات تاریخ محو شده و به دست ما نرسیده است چه اندازه سهمگین و سخت بوده، و خاندان علی و فاطمه (ع) به جرم طرفداری از حقیقت اسلام، و دفاع از حیثیت رهبر بزرگوار آن- چه زجرها و شكنجه ها دیده و كشیده اند.

همین قدر ما می خوانیم كه فاطمه ی زهرا سر قبر پدر بزرگوارش می آمد و با شدت اندوه و گریه های بسیار می گفت:

«رفعت قوتی، و خاننی جلدی، و شمت بی عدوی، و الكمد قاتلی، یا ابتاه بقیت و الهه وحیده و حیرانه فریده، فقد انحمد صوتی، وانقطع ظهری، و تنغص عیشی، و تكدر دهری...» [1] .

و یا به صورت نظم از آن مظلومه نقل شده كه می خواند:


ماذا علی من شم تربه احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا [2] .


صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا [3] .


قد كنت ذات حمی بظل محمد

لم اخش من ضیم و كان محامیا [4] .





الیوم اخشع للذلیل و اتقی

ضیمی و ادفع ظالمی بردائیا [5] .


در نقل دیگری است كه گاهی به مسجد رسول خدا (ص) می آمد و رو به قبر در كنار ستون ایستاده و پدر را مخاطب ساخته بدین گونه مرثیه می خواند:


قد كان بعدك انبا و هنبثه

لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب [6] .


انا فقدناك فقد الارض و ابلها

فاختل قومك فاشهدهم و لا تغب [7] .


و غم و اندوههای وارده بر آن حبیبه ی پیغمبر اطهر به قدری زیاد شد كه بر طبق نقلی، مرگ خود را از خدا می خواست و چنین می گفت:


قل صبری و بان عنی عزائی

بعد فقدی لخاتم الانبیاء [8] .


یا الهی عجل وفاتی سریعا

فلقد تنغصت الحیاه یا مولائی [9] .


و اشعار و سخنان دیگری كه در سر قبر پدر می گفت و یا در مجالس و محافل بر زبانی می آورد و شاید در صفحات آینده نیز برخی از آنها را به مناسبت ذكر كنیم.

و همین اندازه می دانیم كه گریه های زهرا بسیار و زیاد طولانی بوده و بر طبق آن روایت:

«ما زالت بعد ابیها معصبه الراس، ناحله الجسم، منهده الركن، باكیه العین، محترقه القلب...» [10] .

پس از رحلت رسول خدا (ص) پیوسته گریان و دلسوخته بود و هرگاه او را می دیدند در گریه و غم و اندوه به سر می برد، و در حدیث دیگری است كه هیچ گاه او را خندان ندیدند. [11] .

كار این گریه ها به جایی رسید كه به نقل شیخ صدوق در خصال در زمره ی یكی از


«بكائین» و گریه كنندگان عالم- كه پنج نفر بودند- درآمد، یعنی در ردیف آدم (ع)، یعقوب، یوسف و زین العابدین (ع)- كه هر یك سالهای طولانی در فراق گمشده ی عزیز خویش می گریستند قرار گرفت.

حالا باید دید این مصیبتها چه بوده و چگونه بوده است كه دختر پیغمبر بزرگوار اسلام را این اندازه تحت فشار و اندوه قرار داده و دنیا را بدین گونه بر او تنگ و زندگی را بر وی دشوار كرده است.

قدر مسلم این است كه تنها مرگ پیغمبر اكرم به عنوان اینكه پدری مهربان و بزرگ برای او بوده است به این مقدار فاطمه را متأثر و كوفته خاطر نمی كند، و احساسات و عواطف فرزندی بتنهایی نمی تواند سبب این همه اظهار شكوه و ناله از دنیا و بی وفایی آن برای فاطمه گردد، و حتما رحلت رسول خدا (ص) پی آمدها و ره آوردهای دردناكی به دنبال داشته كه آنها موجب شده تا شكیب آن بانوی باعظمت و پر شكیبا را بگیرد، و پشت آن كوه وقار و صبر را خم كند.

آنچه از مطالعه و بحث در تاریخ به دست می آید آن است كه ضایعه ی ناگوار وفات پیغمبر اسلام چند ضایعه ی بزرگ برای جامعه ی مسلمانان به همراه داشت كه بیش از همه خاندان پیغمبر در آن سهیم بودند، و اضافه ی بر آنها مصیبتهای دیگری هم برای خاندان آن حضرت و بالاخص فاطمه ی اطهر كه از همه كس بیشتر نسبت به آن بزرگوار عشق می ورزید به دنبال داشت.

برای جامعه ی مسلمانان مصیبتی از این بالاتر نبود كه رهبر بزرگوار الهی و پیغمبر رئوف و مهربان خود را كه پس از قرنها انتظار و حیرت و سرگردانی خدای تعالی روی لطف و منت برای آنها فرستاده بود از دست داده بودند. با از دست دادن آن حضرت خطر بزرگی از طرف دشمنان خارج و داخل متوجه اسلام عزیز و این نهال تازه ای كه با آن همه رنج و دشواری غرس گردیده و با خون آن همه شهیدان بزرگ و مردان صالح و شایسته آبیاری شده بود می گردید و آینده ی اسلام به سختی مورد تهدید قرار گرفته و سرانجام آن برای بیشتر آنها نامعلوم بود.

برای خاندان آن حضرت یك مصیبت دیگری هم به دنبال داشت و آن مصیبت از


دست دادن سرپرستی دلسوز و بزرگوار همچون رسول خدا (ص) كه براستی مصیبتی غیر قابل جبران و تدارك بود كه همه ی آنها را در اندوه عمیقی فروبرده و سخت آنان را اندوهگین كرده بود، اگر چه رسول خدا (ص) برای همه ی مردم سرپرستی دلسوز و بزرگوار بود، و در غم همه ی مسلمانان شریك بود، چنانكه خدای تعالی فرموده:

«لقد جائكم رسول من انفسكم عزیز علیه ما عنتم حریص علیكم بالمومنین رؤوف رحیم» [12] .

و در این میان برای فاطمه ی اطهر مصیبتهای دیگری هم به دنبال داشت كه چنانكه اشاره شد با دسیسه ها و نقشه هایی كه منافقان از مدتها پیش طرح و ترسیم كرده بودند شوهر بزرگوار و محبوبش را از حق مسلم و قطعی خود یعنی خلافت محروم و در نتیجه خانه نشین كردند، و فدك فاطمه را ملك شخصی او بود و پیغمبر خدا در زمان حیات خود آن را بدو بخشیده بود همان منافقان از خدا بی خبر با دست آویزهای مضحك و خنده آوری آن را غصب كرده و این درآمد مختصر را هم از گلوی او و فرزندان معصومش بریدند، و از نظر روحی هم آن قدر نسبت بدان بانوی بزرگوار جسارت و بی شرمی كردند كه تا سرحد ویران كردن و به آتش كشیدن خانه بر سرش پیش رفتند و آن همه رذالت و جنایت را انجام دادند كه با شرح بیشتری در صفحات آینده خواهید خواند.


[1] (نيرويم رفت، و قدرتم تمام شد، دشمن مرا شماتت مي كند، و غم و اندوه فراوان مرا خواهد كشت، پدر جان تنها و حيران مانده ام، صدايم خاموش و پشتم شكست، زندگيم مكدر و دنيا بر من تاريك شد...).

[2] كسي كه يك بار تربت قبر احمد (ص) را ببويد اگر تا پايان عمر خود هيچ عطر ديگري را نبويد زيان نكرده.

[3] مصيبتهايي بر من فروريخت كه اگر بر روزهاي روشن مي ريخت همه در سياهي فرورفته و شب مي شد.

[4] تا محمد زنده بود در سايه ي كنف او مورد حمايت بودم و از ظلم و ستمي واهمه نداشتم.

[5] امروز در برابر هر ناكسي بايد خشوع كنم و از خود دفع ظلم كرده و با رداي خود ستمكارم را از خود برانم.

[6] پدر جان پس از تو چه خبرهاي ناگوار و مصيبتهاي بزرگي پيش آمد كه اگر شاهد آنها بودي مشكل ما زياد نبود.

[7] ما به همان گونه كه زمين باران حيات بخش خود را از دست مي دهند تو را از دست داديم، قوم تو پريشان گشته به نزدشان بيا و چشم از آنها مپوش.

[8] صبر و شكيباييم كم شد و عزا و ماتمم آشكار گرديد پس از آنكه (پدرم) خاتم انبيا را از دست دادم.

[9] اي خداي من در مرگ من شتاب كن كه زندگي سخت بر من ناگوار گشته.

[10] مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 362.

[11] بحارالانوار، ج 43، ص 201.

[12] سوره ي توبه، آيه ي 130.